اين شعر غزل نيست,شراب است,بنوشش

 

اين شعر غزل نيست,شراب است,بنوشش
اين قافيه مست است وخراب است بپوشش

اين مصرع عريان به کسى رحم ندارد
هرکس شنوَد عقل رود از سرو هوشش

گويند که ساقى مى يکدست ندارد
اى واى اگر اين برسد باز به گوشش

ما مست مى او شده اينگونه نويسيم
بى باده ى او نيست قلم شوق خروشش

او مستيه مى هست و,خودش ساقى ساقى
صد مهدى مختار بوَد خرده فروشش

هرجا که يکى مست شد از قافيه ى او
صد مسجدو ميخانه گذارند به دوشش

آنکس که نخورداست به او جام رسانيد
وانکس که شده مست بگوئيد که نوشش

هرکس که نفهميده به پيغام رسانيد
وانان که نفهمند ,گذاريد خموشش

اين شعر غزل نيست نه اين شعر غزل نيست
اين شعرشراب است,شراب است بنوشش

 

شاعر بی نشان

 

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:



تاريخ : پنج شنبه 17 دی 1394برچسب:شاعر بی نشان, | 9:41 | نويسنده : آریا |